سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

تابستان 1385 - علی قنادی

«و به لقمان حکمت دادیم» ـ فرمود : منظور فهم و خرد است . [امام کاظم علیه السلام ـ در تفسیر گفته خدای متعال]

 RSS 

کل بازدید ها :

34688

بازدیدهای امروز :

9


وضعیت من در یاهو

یــــاهـو


لوگوی من

تابستان 1385 - علی قنادی

موضوعات وبلاگ

اوقات شرعی


لوگوی دوستان



لینک دوستان

ایران هسته ای(nuclear iran)


جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


اشتراک

 


آوای آشنا


نوشته های قبلی

آرشیو
پاییز 1386
تابستان 1385
بهار 1385
بهار 1384


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

علی قنادی تاریخ یکشنبه 85/4/25 ساعت 8:51 صبح

على قنادى
سایت انگلیسی من را ببینید
دستگیرى دو سرباز اسراییلى در مثلث مرزى لبنان - سوریه - اسرائیل، نقطه تمرکز درگیرى دو هفته اى خاورمیانه را از غزه به بیروت منتقل کرد. از ۲۴ مه ۲۰۰۰ که آخرین سرباز اسراییلى جنوب لبنان را ترک کرد، این نخستین درگیرى جدى و خطرناک بین حزب الله و اسرائیل است، به طورى که برخى درباره گسترش دامنه آن به نقاط دیگر خاورمیانه هم هشدار داده اند. حزب الله لبنان خیلى خوب توانست قفل دو هفته بحران گروگانگیرى بین حماس و تل آویو را خرد کند و با گشوده شدن جبهه جدیدى علیه اسرائیل، موازنه بازى به نفع حماس بهبود یافت، هر چند لبنان هزینه هاى حملات ویرانگر به بیروت را متقبل شد.
بدون شک، اسرائیلى ها تجربه دو دهه حضور نظامى در جنوب لبنان را در کیسه دارند و هدف آنها از حملات ویرانگر به بیروت و مناطق جنوب لبنان، اشغال دوباره آنها نیست، موضوعى که در مورد باریکه غزه هم تا حد زیادى صدق مى کند. براستى هدف ریزش بارانهاى تابستانى در غزه و لبنان چیست؟ آیا اسراییلى ها به دنبال آزاد کردن گیلاد تالیت سرباز اسرائیلى اسیر حماس یا رهایى دو سرباز خود از دستان حزب الله هستند؟ تل آویو خوب مى داند که تشدید حملات و به کارگیرى مشت آهنین، حماس و حزب الله را مجبور نخواهد کرد یکجانبه ۳ اسیر اسرائیلى را آزاد کنند، چون در بازى سیاست این یک شکست آشکار براى حریف است که تا ابد دست به چنین کارى نزند. حماس و حزب الله هم وقتى سه سرباز اسرائیلى را اسیر کردند، با در کیسه داشتن تجربه چند دهه رویارویى، واکنش احتمالى اسراییلى ها را خیلى خوب پیش بینى مى کردند.
استراتژى حماس و در قدم بعدى حزب الله یک چیز بود؛ اینکه نشان دهند تخلیه غزه و جنوب لبنان براى اسرائیل امنیت نمى آورد. حماس به خاطر خروج از غزه هیچ تضمینى نداد و اسرائیلى ها آنجا را یکجانبه تخلیه کردند.
خروج اسرائیل از جنوب لبنان با نظارت بین المللى انجام شد، ولى این خروج هم یکجانبه و به خاطر تبعات و هزینه هاى امنیتى بود. اسرائیلى ها در واقع مجبور شدند باریکه غزه و جنوب لبنان را تخلیه کنند ولى حالا مى بینند که خروجشان امنیتى را که مى خواستند به بار نیاورده و با موشک اندازى هاى شاخه نظامى حماس از غزه و نمایش قدرت حزب الله در جنوب لبنان مواجه شده اند.
این روزها سرمقاله هاى روزنامه هاى اسرائیلى را که بخوانید، مملو از سرزنش به خاطر تخلیه یکجانبه غزه است، ولى بدون شک اولمرت و وزیر دفاع او نه بدنبال ورود دوباره به غزه اند و نه اشغال جنوب لبنان، پس هدف حملات ویرانگر اسرائیل به غزه و جنوب لبنان چیست؟ اسرائیل هم مثل حماس و حزب الله بدنبال یک چیز است: تأمین امنیتش. اما چگونه؟
۱- حملات مرگبار اسرائیلى ها به غزه براى تحت فشار گذاشتن حماس براى آزاد کردن سرباز اسرائیلى نیست. اسرائیلى ها با تشدید حملات و قراردادن منطقه در یک وضعیت خطرناک جنگى مى خواهند که جامعه جهانى را وادار به واکنش کنند تا از این طریق زمینه براى نوعى تضمین نامه بین المللى براى تأمین امنیت اسرائیل در داخل مناطق اشغالى فلسطین فراهم شود. وقتى آخرین سرباز اسرائیلى از غزه خارج شد، حماس در قدرت نبود و هیچ ضمانتى هم براى تأمین امنیت غزه نداد.
از نظر تل آویو، حالا که حماس قدرت را بدست گرفته، بهترین فرصت براى ایجاد توافق براى تأمین امنیت غزه و در نتیجه امنیت اسرائیل در سایه یک توافق نامه فراگیر با نظارت جامعه بین المللى فراهم شده است. تل آویو مى خواهد بگوید که فقط یک توافقنامه تضمین امنیت قادر است ریزش بارانهاى تابستانى را متوقف کند.
۲- بارش مرگبار بارانهاى تابستانى برسر شهروندان بى دفاع فلسطینى آنهم به خاطر اسارت یک سرباز، حاوى پیامى نانوشته براى مردمى است که روز ۲۵ ژانویه به حماس راى دادند. اسراییلى ها مى خواهند به فلسطینیان بگویند: خوب، اینهم ثمره رأى دادن به حماس؛ اول جامعه بین المللى شما را تحریم کرد، حالا هم ما بارانهاى تابستانى را بر سر شما مى ریزیم، آیا حاضرید دوباره به حماس رأى بدهید؟
زمینه سازى براى سقوط یا فروپاشى دولت حماس از طریق افزایش فشارهاى داخلى به تبع تحریم هاى بین المللى و انزواى آن در داخل مناطق فلسطینى، براى اسرائیل یک هدف عمده است. اگر محمود عباس موفق نشد سند اسیران فلسطینى را آنطور که باید به هنیه بقبولاند، از نظر اسرائیلى ها بارانهاى تابستانى لااقل به او فرصت مى دهد انتخابات زودرس برگزار کند.
۳-دستگیرى دو سرباز اسرائیلى بدست حزب الله آنهم در شرایطى که اسرائیلى ها حماس را در موضوع گروگانگیرى قفل کرده بودند، نشان داد که در منطقه اى مثل خاورمیانه حتى در بهترین شرایط هم هر لحظه ممکن است بازى به ضرر اسرائیل رقم بخورد. اسرائیلى ها بلافاصله ابرهاى بارانهاى تابستانى را به سمت آسمان لبنان بردند و «شهروندان بى دفاع» و «تأسیسات زیربنایى» را آماج حمله گرفتند. حمله به شهروندان لبنانى تا به لبنانى ها هم نشان دهند که باید جلوى حزب الله را گرفت و حمله به تأسیسات زیربنایى با این هدف که دولت لبنان را در مقابل حزب الله قرار دهند. این روزها اگر روزنامه هاى اسرائیلى را ورق بزنید، بزرگنمایى صحبت هاى افرادى مثل ولید جنبلاط رهبر دروزى ها و امیل جمیل وزیر سابق کابینه لبنان علیه حزب الله خیلى خوب به چشم مى خورد. از نظر اسرائیل، حملات مرگبار دولت لبنان را مجبور مى کند به جنوب لبنان نیروى نظامى بفرستد که دست آخر این نیروها یا جانشین حزب الله مى شوند یا اینکه جایگاه آنرا در ترتیبات امنیتى جنوب لبنان تضمین مى کنند. اسرائیلى ها بدنبال آن هستند تا با تشدید حمله به لبنان زمینه صدور یک قطعنامه بین المللى براى خلع سلاح یا ادغام حزب الله در ارتش لبنان را فراهم کنند. اینکه امریکایى ها قطعنامه اعراب درباره غزه را وتو مى کنند، ولى به سادگى اجازه مى دهند مساله لبنان در نشست اضطرارى شوراى امنیت مطرح شود، بیانگر همین موضوع است.
۴- نهایت اینکه، حملات مرگبار به غزه و لبنان با جایگاه رهبران جدید اسرائیل در جامعه صهیونیستى ارتباط تنگاتنگ دارد. اولمرت نخست وزیر و عمیر پرتز وزیر دفاع اسراییل، هیچ کدام نظامى نیستند این موضوع در جامعه اسرائیل طى چند دهه گذشته بى سابقه بوده و انتقادهاى زیادى را به بار آورده است. اولمرت و پرتز هر دو موضوع غزه و لبنان را آزمونى براى به رخ کشیدن توانمندى هاى خود براى تأمین امنیت اسرائیل در مقابل حماس و حزب الله مى دانند. شدت و تداوم حملات به غزه و لبنان در بحران ۳ سرباز اسیر از این منظر هم قابل تحلیل است.


علی قنادی تاریخ شنبه 85/4/10 ساعت 8:16 صبح

تل آویو روز چهارشنبه در یک حرکت غیرمنتظره ۶۵ نفر از اعضاى کابینه، مجلس و مقامات بلند پایه جنبش مقاومت اسلامى فلسطین(حماس) را به گروگان گرفت. ظاهراً این اقدام به تلافى گروگانگیرى دو سرباز اسراییلى به دست فلسطینیان اتفاق افتاده، ولى شدت واکنش به حدى است که سوال مهمى را پیش رو مى گذارد؛ آیا گروگانگیرى ۶۵ مقام بلند پایه حماس فقط و فقط به خاطر دستگیرى دو سرباز اسراییلى است یا اینکه اهداف دیگرى را دنبال مى کند؟
۱- پس از عقب نشینى یکجانبه اسراییلى ها از غزه که توسط آریل شارون اجرا شد و ایهود اولمرت نیز آن را دنبال کرد، جناح هاى تندرو اسراییلى انتقادهاى تند و تیزى علیه کابینه جدید مطرح کردند. حتى ترسیم منطقه موسوم به نوار سبز نیز نتوانست امنیت اسراییلى ها را تامین کند و پرتاب موشک هاى موسوم به قسام جناح هاى مخالف عقب نشینى از غزه را در مقابل اولمرت در موقعیت تهاجمى قرار داد. طى چند ماه گذشته در جامعه یهودیان تندرو صحبت هاى زیادى درباره لزوم بازگشت به غزه مطرح شده و سر کلیشه تبلیغاتى خیلى از روزنامه هاى انگلیسى زبان و تندرو اسراییلى را که نگاه کنید، جمله«back to gaza» به چشم مى خورد. به گروگان گرفته شدن دو سربازاسراییلى به دست فلسطینیان، موج انتقاد جناح مقابل اولمرت را علیه او افزایش داد. به همین خاطر خیلى ها معتقدند که حرکت هاى تند ارتش اسراییل و گروگانگیرى بلند پایگان حماس، نوعى واکنش ضمنى به موج انتقادات داخلى درباره ناتوانى از تامین امنیت غزه پس از خروج است. به بیان واضح تر حرکت اولمرت حاوى این مفهوم ضمنى است که تل آویو حتى بعد از خروج از غزه نیز با سیاست موسوم به «مشت آهنین» قادر است امنیت خود را در غزه تامین کند.
۲- گروگانگیرى ۶۵ مقام بلند پایه حماس براى مردم فلسطین حاوى این پیام نانوشته است که روى کارآمدن این جنبش چیزى جز رنج و درد براى آنها به همراه نداشته است. اولمرت با حمله به مناطق فلسطینى و به گروگان گرفتن رهبران حماس مى خواهد این مفهوم را به شهروندان فلسطینى منتقل کند که اگر شما خود حماس را از قدرت کنار نگذارید، علاوه بر تحریم اقتصادى و فشار سیاسى، باید شاهد عواقب دیگرى هم باشید. نوعى کودتاى غیر مستقیم براى سرنگون کردن حماس از قدرت روى دیگر این سکه است.
۳- تل آویو «یکجانبه» از غزه عقب نشینى کرد و نه تنها حماس و بلکه هیچ کدام از گروه هاى فلسطینى حاضر نشدند تضمینى درباره عقب نشینى از غزه به اسراییلى ها بدهند. هاآرتص دیروز در تحلیلى عقب نشینى ازغزه را حرکتى درست خواند، ولى دولت اسراییل را متهم کرد که خیلى زود دست به این کار زده است. یک روزنامه دیگر اسراییلى نوشت: دوستان من،عقب نشینى از غزه موفقیت تاکتیکى مهمى بود، ولى یک شکست استراتژیک سوزاننده است. اکنون تل آویو بدون هیچ گونه تضمین امنیتى غزه را تخلیه کرده و تامین امنیت آن به دغدغه اصلى اولمرت و جناح او تبدیل شده است. شاید اسراییلى ها با اشغال دوباره غزه و به گروگان گرفتن اعضاى حماس و حرکت هایى از این قبیل، به دنبال این هستند تا نوعى فشار بین المللى براى دستیابى به تضمینى براى تامین امنیت غزه ایجاد کنند. به عبارتى اولمرت به دنبال آن است تا با تکرار اقدامى مشابه عملیات «خوشه هاى خشم» در جنوب لبنان، پاى جامعه بین المللى را به سرزمین هاى اشغالى فلسطینى باز کند. اولمرت مى خواهد خروج از غزه را با یک توافق بین المللى براى تامین امنیت اسراییل همراه کند.


علی قنادی تاریخ چهارشنبه 85/4/7 ساعت 12:32 عصر


 
على قنادى(سایت انگلیسی مرا ببینید)
شوراى راهبردى روابط خارجى که به ریاست کمال خرازى و عضویت على اکبر ولایتى، على شمخانى و محمد شریعتمدارى تشکیل شد، اگر براساس کارکردهاى پیش بینى شده خود در چارچوب سیاست خارجى عمل کند، نخستین گام ساختارى به سمت طراحى و عملیاتى کردن یک سیاست خارجى کارآمد است. مدت هاست که سیاست خارجى ایران از نبود رابطه نهادمند بین سطوح «تصمیم گیرى» و «تصمیم سازى» در عذاب است.
نخبگان سیاست خارجى دیدگاه هایشان را در سطوح «تصمیم سازى» ارایه مى کنند، ولى ساز و کار و یا نهادى براى انتقال آنها به سطوح تصمیم گیرى وجود ندارد، اگر هم هست چارچوب نهادینه شده اى ندارد. تشکیل شوراى روابط خارجى به عنوان اتاق فکر یا به اصطلاح« think _ tank» نهادهاى تصمیم گیرنده سیاست خارجى، اعم از وزارت خارجه، شوراى عالى امنیت ملى و... نوید دهنده برطرف شدن این خلأ است. در اینجا اشاره به دونکته مهم به   نظر    مى رسد:
۱- شأن شوراى روابط خارجى تصمیم سازى است، ولى با جا دادن ترکیب متفاوت «نخبگان ابزارى-غیر ابزارى» در درون خود، مى تواند روند تصمیم گیرى سیاست خارجى را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. اگر شورا نقشى واسط میان نهادهاى رسمى مثل وزارت خارجه و موسسات غیر رسمى ریز و درشتى که طى چند سال گذشته در حوزه سیاست خارجى فعال شده اند بازى کند، سیاست خارجى کارآمدى بیشترى خواهد داشت. شورا باید در نقش آفرینى بخش خصوصى در سیاست خارجى حمایت و حتى آن را بسط و توسعه دهد.
۲- ترکیب شمخانى، ولایتى و شریعتمدارى بیانگر مثلث امنیت- سیاست- اقتصاد در سیاست خارجى است، ولى جاى یک پیکره مهم در این ترکیب خالى است. توسعه تشدید  شونده یا رزونینگ ارتباطات طى چند سال (نه چند دهه) گذشته، دیپلماسى عمومى (public Diplomacy) رابه متغیر انکارناپذیر موثر بر سیاست خارجى تبدیل کرده   است.
دیپلماسى عمومى نخستین بار در دهه ۱۹۷۰ وارد مباحث سیاست خارجى شد، ولى فقط چند سالى است که در سیاست خارجى دولت ها نقش مسلط پیدا کرده است.
به تازگى تعریف هاى جالبى از دیپلماسى عمومى ارایه شده است:
- دیپلماسى عمومى هنر جذب، آگاه سازى و اثرگذارى بر مستمعین بین المللى است.
- دیپلماسى عمومى یعنى اینکه چطور مى توان از طریق ربودن افکار عمومى (یا بخشى از آن) در سایر کشورها، دولت هاى آنها را مجبور به تبعیت از خود کرد.
- دیپلماسى عمومى تغییر دادن نحوه نگرش (attitude) از طریق ابزارهاى رسانه اى است.
با وجود تشکیل معاونت هایى تحت نام « اداره ارتباطات بین المللى»، «اداره دیپلماسى و امور عمومى» و... در وزارت خارجه هاى مدرن، هنوز در وزارت خارجه ایران و سایر نهادهاى مرتبط با دستگاه  سیاست خارجى، معاونت متمرکزى بحث دیپلماسى عمومى را دنبال نمى کند.
حتى در روند پرونده هسته اى و با وجود اینکه شوراى عالى امنیت ملى براى نخستین بار شکل و شمایل نسبتاً مدرنى از دیپلماسى را به نمایش گذاشت، از بحث دیپلماسى عمومى غفلت شد و این یکى از دلایل مهم شرایط نه چندان مطلوب مساله هسته اى در وضعیت کنونى است.
یک دیپلماسى عمومى قوى باعث مى شود تا محمد جواد ظریف نماینده دایم ایران در سازمان ملل مجبور نباشد هراز چندگاهى وقت خود را صرف نوشتن مقاله براى نیویورک تایمز یا مصاحبه با سى ان ان براى اقناع افکار عمومى امریکا درباره صلح آمیز بودن فعالیت هاى هسته اى ایران کند. دیپلماسى عمومى موجب مى شود على لاریجانى به عنوان بالاترین فعال هسته اى کشور مجبور نباشد براى تصویرسازى مثبت از بحث هسته اى، کشور به کشور و دولت به دولت سراسر خاورمیانه و شرق آسیا را زیر پا بگذارد. دیپلماسى عمومى مانع از آن مى شود که خانم رایس و آقاى بولتون به راحتى نتوانند فعالیت هاى هسته اى ایران را با ساختن بمب اتمى یکى کنند.
قسمت NEWS جستجوگر google را که باز کنید و نام ایران را در آن جست وجو کنید، بیشتر از ۸۰ درصد اخبار ایران مستقیم یا غیر مستقیم مربوط به مساله هسته اى است و این یک فاجعه است. مثل اینکه جمهورى اسلامى هیچ مشکل دیگرى به جز مساله هسته اى ندارد. تاسف بارتر اینکه، ۹۹ درصد تحلیل ها و اخبار این حوزه توسط رسانه هاى کشورهایى منتشر مى شود که مستقیم یا غیر مستقیم در مساله هسته اى با ایران مشکل دارند. ظاهراً ما به این نتیجه رسیده ایم که اگر افکار عمومى داخل را بسازیم و به مردم بباورانیم که «انرژى هسته اى حق مسلم ماست» همه دنیا هم قبول مى کنند که انرژى هسته اى حق مسلم ایرانیان است.
دیپلماسى عمومى به عنوان یک واقعیت مسلط و انکارناپذیر سیاست خارجى مستلزم یک جنگ رسانه بزرگ و صرف بودجه اى هنگفت، حتى از منابع متمرکز بودجه است، نه اینکه هرجا بودجه اضافه آمد به دیپلماسى عمومى صدقه بدهیم. صرف این بودجه، دور ریختن منابع مالى مملکت نیست، بلکه به معنى امن کردن محیط بین المللى براى فعال شدن همه منابع مالى، سیاسى، امنیتى و فرهنگى در راستاى منافع ملى است.
خلاصه کلام اینکه، جاى خالى دیپلماسى عمومى در شوراى جدید التاسیس روابط خارجى هم مثل همه نهادهاى دیگر سیاست خارجى احساس مى شود. اگر ما از طریق شورا«بخش خصوصى» را در سیاست خارجى فعال و «دیپلماسى عمومى» را زنده کنیم، مى توانیم در کارآمدى سیاست خارجى جمهورى اسلامى شاهد یک انقلاب باشیم.


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com