€نشست ماه فوریه آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IASA) و گزارش مساله ایران به شورای امنیت، 3 سال فعالیت دیپلماتیک درباره این مساله را وارد مرحله جدیدی کرد.
هرچند بیانیه اخیر شورای امنیت نشان داد که آژانس و شورای امنیت به طور موازی صلاحیت رسیدگی به پرونده ایران را دارند، وی پافشاری اروپا بر تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم (چه غنیسازی صنعتی و چه غنیسازی برای تحقی و توسعه R&D) و اصرار جمهوی اسلامی بر حق برخورداری از حداقل غنیسازی (یعنی غنیسازی برای تحقیق و توسعه) طرفین را در وضعیت آچمز هستهای قرار داده است.
اروپا به تبع ایالات متحده تاکید دارد که تهران باید کل فرآیند غنیسازی در خاک خود را معلق و به طرح غنیسازی در خاک روسیه رضایت دهد، ولی ایران مصر است که غنیسازی حداقل تا 5/3 درصد (R&D) را حق حاکمیتی خود میداند و حاضر نیست از آن چشمپوشی کند. به راستی اگر حرکتهای دیپلماتیک ایران و اروپا را در داخل صفحه شطرنج دیپلماسی نگاه کنیم، چه کسی مقصر است؟
آیا غرب مقصر است که به خاطر بیاعتمادی به ایران، بر تعلیق کامل غنیسازی اصرار دارد، یا تهران که با اصرار بر آنچه حق حاکمیتی خود میداند، حاضر نیست غنیسازی R&D را به ح تعلیق درآورد؟ غنیسازی R&D فاصله زیادی با تولید تسلیحات هستهای دارد، ولی احتمالا روند سیاست خارجی ایران طی 6 ماه پس از به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد، اروپا را (حتی) در حدود قبول حق غنیسازی حداقلی (یعنی R&D) نیز دچار تردیدهای اساسی کرده است. اروپا امیدوار است با افزایش فشاهای شورای امنیت، ایران به تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم و طرح جایگزین روسیه رضایت دهد.
دستیابی به چنین توافقی فقط یک پیروزی ساده بر سر مساله هستهای ایران نیست، بلکه به خاطر حساسیت زیاد میتواند مدل جدیدی برای رژیم بینالمللی انرژی هستهای فراهم کند که در برخورد با روند فرآیند کشورهای متمایل به فعالیتهای هستهای و غنیسازی (مثل ترکیه، مصر، مالزی، سوریه و...) نیز مبنا قرار خواهد گرفت. مختصات هرگونه توافق هستهای با ایران با کمی تغییر مبنای رژیم بینالمللی فعالیتهای هستهای در آینده قرار خواهد گرفت و از این نقطه نظر برای اروپا و غرب حایز اهمیت حمایتی و امنیتی است.
غرب (به طور ویژه اروپا) با همه حساسیتی که به مساله ایران دارد، طی چند ماه گذشته و به ویژه پس از صدور قطعنامه ماه فوریه آژانس، یک موضوع حساس، کلیدی و محوری را نادیده میگیرد، موضوعی که محمدالبرادعی مدیر کل آژانس ینالمللی انرژی اتمی حداقل یکبار به طور غیرمستقیم درباره آن هشدار داده است: «واقعیتهای سیاسی موجود در ایران»
محافل سیاسی نزدیک به البرادعی 2 ماه پیش (به نقل از او) طرحی را پیش کشیدند که به موازات طرح روسیه میتوانست مساه هستهای ایران را حداقل برای میان مدت حل کند. چیزی که مدیر کل آژانس از آن ا عنوان اعطا (یا قبول) حق غنیسازی 5/3 درصدی ایران یاد کرد و همان چیزی است که اکنون تهران از آن ا عنوان «کف» مطالبات خود یاد می کند. البرادعی خیلی دقیق درباره عدم قبول این میزان غنیسازی به غرب هشدار داد و آن را متناظر با غرور ملی ایران دانست، ولی غرب (به طور مشخص اروپا) با صدرو قطعنامه ماه فوریه آژانس حاضر نشد واقعیتهای سیاسی داخل ایران را در نظر بگیرد.
اروپا نباید از یاد ببرد که وقتی 3 سال پیش پشت میز مذاکرات هستهای نشست، ایان به چیزی کمتر از غنیسازی صنعتی راضی نبود و توافقنامه پاریس را فقط درباره «تعلیق» و نه «توقف» کل روند غنیسازی با اروپا امضا کرد. از آن زمان بیش از سه سال میگذرد و تا چند ماه قبل، کل فرایند غنیسازی در ایران معلق بود. طی این مدت، ایران در صفحه شطرنج دیپلماسی هستهای پابهپای اروپا بازی کرد و از خود انعطاف نشان داد، هرچند این انعطاف پذیری در بعضی مواقع با جان سختی همراه بود. اکنون تهران به حداقل غنیسازی (یعنی R&D) تن داده، ولی قطعنامه ماه فوریه آژانس نشان داد که اروپا این را نیز قبول نمیکند. فارغ از جهتگیریهای سیاسی، مفهوم این موضعگیری چیزی جز انعطاف ناپذیری و بر هم زدن 3 سال بازی دیپلماتیک نیست دیپلماسی خوب به دست آوردن کل مطالبات نیست و دیپلمات خوب کسی نیست که طرف مقابل را وادار به تسلیم کند، چون این در دنیای واقعی ناممکن است و اگر هم عملی شود، به معنای پایان دیپلماسی است. دیپلماسی خوب کسب حداکثر مطالبات و دادن امتیاز کمتر به حریف با توجه به واقعیتهای وجودی است، آیا به راستی اروپا به دنبال این استکه ایران حتی از غنی سازی حداقلی (R&D) هم چشم پوشی کند؟ اگر واقعا این طور است باید گفت اروپاییان دیپلماتهای خوبی نیستند و علی لاریجانی دبیر شورای عای امنیت ملی ایران 2 سال پیش در انتقاد از سیاست های جای هستهای ایران و امضای توافقنامه پاریس گفته بود: «ما در غلطان داریم و بنبات گرفتیم». منظور او این بود که ایران باید به کل مطالبات خود (فرایند کامل غنی سازی صنعتی) دست پیدا کند. اکنون او مسوول پرونده هستهای ایران است و تیم هسته ای او به غنیسازی حداقلی R&D راضی شده به راستی اگر آن طور که اروپاییها می خواهد دیپلماتهای ایرانی قبول کنند کل فرایند غنیسازی را دست کم برای 10-9 سال معلق کنند، برای مردمی که آن ها را روز 11 فوریه برای حمایت از فعالیتهای هستهای به کوچه و خیابان آوردند، چه جوای خواهند داد؟ به مردمی که بارها و بارها پاسخ مقامهای ایرانی برای مردمی که آنها را به دفاع از فعالیتهای هستهای فراخواندند چه خواهد بود؟
آیا غلامرضا آقازاده رییس سازمان انرژی اتمی اتمی ایران که غنیسازی را چیزی شبیه «ملی شدن صنعت نفت» نامید، پاسخی برای شهروندان ایرانی خواهد داشت؟
آیا عی لاریجانی که گفته بود «ما در غلطان دادیم و بنبات گرفتیم» اینبار خواهد گفت که من در غلطان دادم و هیچ چیزی نگرفتم»؟ آیا مسوولان هسته ای ایران میتوانند بگویند، خوب! مردم ما 3 سال هزینه کردیم و حالا میخواهیم غنیسازی را 10 سال معلق کنیم.
اروپا باید باور کند که غنیسازی R&D کف مطلابات تهران است و چشمپوشی دیپلماتهای ایراین از آن مشروعیت کل نظام ایران را با چالش مواجه میکند. ایرانیان توافق برای تعلیق کامل غنیسازی را با توافقنامههای تایخی مثل گلستان و ترکمنچای مقایسه خواهند کرد. صرف نظر از این که چرا چنین شرایطی پدید آمده، این واقعیت است که یا اروپا باید آن را بپذیرد و یا به یک بن بست دیپلماتیک و پیامدهای غیر قابل پیشینی ناشی از آن تن دهد.