ترجمه علی قنادی
|
|
امروزه با تحولات جدید عراق و نگاه ویژه به نفت، سیاست خارجى امریکا جهت گیرى جدیدى پیدا کرده و قدرت هاى جهانى را که با کمبود روزافزون انرژى دست و پنجه نرم مى کنند، مجبور ساخته تا به نوعى رقابت استراتژیک بر سر منابع انرژى و نفت روى آورند.
این رقابت فزاینده طى ماه هاى گذشته اثرات خود را بر اقتصاد جهانى نمایان ساخت و قیمت نفت به بهایى بالغ بر ۷۵ دلار رسید، موضوعى که وزیر دفاع پیشین امریکا چندى قبل از آن باعنوان «کابوس ژئوپلیتیک» امریکا نام برد.
بحران ژئوپلیتیک امریکا به حدى فراگیر شده که بوش، دیک چنى و دونالد رامسفلد که خود عامل تشدید آن هستند، تبعات آن را درک کرده اند. اکنون بوش، چنى و تیم نومحافظه کارانى که ارتباط تنگاتنگى با قابلیت هاى اسراییل در عراق و سراسر خاورمیانه دارند، فقط یک شانس دارند. تنها بخت آن ها این است که با انگشت نهادن روى اهداف استراتژیک امریکا- یعنى کنترل جهانى بر منابع نفت- نقش ایالات متحده را میان همتایانش براى دهه آینده و سال هاى پس از آن تضمین کنند. با این حال، نه تنها آن ها براى جامه عمل پوشاندن به تسلط استراتژیک ایالات متحده ناتوان مانده اند، بلکه بسیارى از اصول تداوم هژمونى واشنگتن و چیزى را که رامسفلد آن را «طیف کامل تسلط» نامیده، نیز با خطر مواجه ساخته اند.
ملى سازى صنعت نفت بولیوى توسط «اوو مورالس» تنها یک چشمه از جدیدترین نشانه هاى کاهش قدرت امریکاست.
ترجمه: على قنادى
دکترین بوش در موازنه
هر چند واقعیت سیاست خارجى امریکا در اثر لفاظى بى پایان درباره «دفاع از دموکراسى» و مفاهیمى از این قبیل پوشیده مانده، ولى به هر حال مى توان گفت که این سیاست خارجى بعد از فروپاشى شوروى صریح تر و آشکارتر شده است، سیاست خارجى ایالات متحده به شکلى طراحى شده که به هر قیمتى از پدید آمدن اتحاد ملت هایى که مى توانند هژمونى امریکا را به چالش بکشند، جلوگیرى کند. جرج بوش رییس جمهور امریکا در سخنرانى خود در آکادمى نظامى وست پوینت نیویورک در ژوئن ،۲۰۰۲ این سیاست را ترسیم کرد. بوش در سخنرانى اش، نقطه عزیمت سیاست خارجى عریان امریکا را دو حوزه حیاتى دانست:
۱) سیاست جنگ پیشگیرانه در برابر تروریست ها یا دولت هاى سرکش که با سلاح هاى کشتار جمعى امریکا را تهدید مى کند.
۲) حق دفاع از خود، که به ایالات متحده اجازه مى دهد علیه متجاوزین احتمالى دست به حمله پیشگیرانه زده و قبل از این که به امریکا حمله کنند، آن ها را بر سر جاى خود بنشاند.
دکترین جدید بوش همچنین «وظیفه امریکا براى اقدام نظامى یکجانبه را در حالت هایى که راه حل چند جانبه قابل قبولى وجود نداشته باشد، به صراحت آشکار مى کند. این دکترین پا از این هم فراتر مى گذارد و اعلام مى کند که «امریکا مایل است توانایى هاى نظامى خود را از چالش هاى موجود بیشتر کند و چنین سیاستى را در پیش خواهد گرفت.» این بدان معنى است که امریکا هر اقدامى که براى تداوم وضعیت خود به عنوان تنها ابرقدرت نظامى جهان لازم است، انجام خواهد داد. در پیش گرفتن چنین سیاستى یادآور سیاست امپراتورى بریتانیا پیش از جنگ جهانى اول است، همان سیاستى که معتقد بود نیروى دریایى پادشاهى بریتانیا باید از جمع نیروى دریایى دو قدرت بزرگ جهان قدرتمندتر باشد.
دکترین جدید بوش تحت نام «گسترش دموکراسى» از تغییر فعالانه رژیم هاى سیاسى در سراسر دنیا حمایت مى کند.
این سیاست هاى از هم گسیخته امریکا در سپتامبر سال ۲۰۰۲ تحت عنوان «استراتژى امنیت ملى ایالات متحده امریکا» به یک سیاست رسمى و یکپارچه تبدل شد. متن این استراتژى توسط کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملى وقت، به عنوان یک پیش نویس تهیه و براى امضاى رییس جمهورى ارسال شد. البته رایس این سند را براساس سند دیگرى که در سال ۱۹۹۲ توسط پل ولفوویتز تهیه شده بود، تدوین کرد. در واقع سندى که رایس براى بوش تدوین کرد، به طور کامل از سندى که پل ولفوویتز در سال ۱۹۹۲ تهیه کرده بود و در واشنگتن با نام «دکترین ولفوویتز» شناخته مى شد، الهام مى گرفت و ولفوویتز در دکترین خود تصریح مى کند که با از میان رفتن تهدید شوروى، امریکا به تنها ابرقدرت بى رقیبى تبدیل شده که باید اهداف جهانى خود از جمله جنگ پیشگیرانه و اقدامات یکجانبه گرایانه را دنبال کند.
دولت بوش در بحران
جالب ترین واکنش به دکترین بوش در داخل نظام سیاسى امریکا، بحث هایى است که در پى چاپ یک سند ۸۳ صفحه اى که براى نخستین بار در وب سایت دانشگاه هاروارد منتشر شد، پیش کشیده شده است. این سند آشکارا نقش اسراییل را در شکل دهى به سیاست خارجى امریکا به باد انتقاد مى گیرد.
این سند توسط بناى بریث (B, nai Brith) و برخى نومحافظه کاران ضدیهود نگاشته شده، ولى برخى صاحبنظران سعى کرده اند این سند را واگویه نظرات کوکلوکس کلان (kU kLUX klan) و دیوید دوک، از مخالفان لابى اسراییل در امریکا بنامند.
موضوع مهم این سند، وجود این واقعیت است که امروز حتى مطبوعات تندروى امریکایى و نویسندگانى مانند ریچارد کیوهن، مقاله نویس واشنگتن پست نیز به دفاع از نویسندگانى مانند استفن والت و جان مرشایمر برخاسته اند و تابوى بحث آشکار از گفتمان اسراییل گراى نو محافظه کاران شکسته شده است. مى توان حدس زد که در این شرایط گارد قدیمى سیاست خارجى امریکا و شخصیت هایى مثل زبیگنیو برژینسکى و طرفدارانشان براى شکستن فضاى کنونى حاکم بر سیاست خارجى امریکا بار دیگر پا پیش بگذارند.
مقاله «لابى اسراییل و سیاست خارجى امریکا» که پیش تر به آن اشاره شد، توسط دو نفر از رئالیست هاى پر نفوذ سیاست خارجى امریکا و مشاورین وزارت خارجه نوشته شده است. این دو نویسنده، نه نئونازى هستند و نه ضد یهود. مرشایمر استاد علوم سیاسى و همکار برنامه سیاست امنیت بین المللى در دانشگاه شیکاگواست. استفن والت نیز یک شخصیت آکادمیک و صاحب کرسى دانشگاه هاروارد در مکتب حکومتى کندى است.
برخى نظرات آن ها درباره لابى اسراییل به این شرح است:
۱) این حامیان امریکایى اسراییل بودند که از جنگ عراق حمایت کردند. مقام هاى بلندپایه دولتى که این جنگ را رهبرى مى کردند، همان پیشقراولان لابى اسراییل هستند (مثل ولفوویتز معاون رییس جمهور، داگلاس فیث، معاون وزیر دفاع، الیوت آبراهام کارشناس مسایل خاورمیانه در کاخ سفید، ریچارد پرل و ...).
۲) اکنون نیز مانند حمله به عراق، تلاش هاى زیادى مى شود تا تاسیسات هسته اى ایران بمباران شود.
۳) کمیته مسایل عمومى اسراییل -امریکا ((AIPAC در حال جنگ براى تثبیت خود به عنوان یک کارگزار سیاست خارجى است، زیرا در چنین حالتى محدودیت هاى این کمیته براى فعالیت در کنگره امریکا به ویژه در حوزه انتخابات قانون گذارى کاهش خواهد یافت.
۴- هیچ لابى تاکنون نتوانسته سیاست خارجى امریکا را تا این حد منحرف کند و امریکایى ها را متقاعد سازد که منافع امریکا و اسراییل اساساً یکسان است.
خوب است بدانیم که اهداف رسمى «ائتلاف سیاست خارجى واقع گرایانه» که والت و مرشایمر از اعضاى آن هستند، ارایه و ترسیم بهتر خطوط کارکردى خود در کشاکش کنونى در داخل نخبگان امریکا است. وب سایت این ائتلاف تصریح مى کند:
«با وجود پشت صحنه خونبار بحران عراق، سیاست خارجى امریکا در حال حرکت به سمتى خطرناک و در جهت امپراتورى است. تمایلات امپریالیستى نگران کننده اى در استراتژى امنیت ملى دولت بوش به طور نمایان دیده مى شود.
این سند طورى طراحى شده که تسلط نظامى امریکا را جهانى کند و این خود سایر ملت ها را تهییج مى کند که ائتلاف ها و اتحادهاى متوازن کننده تشکیل دهند ...»
والت و مرشایمر معتقدند که پرل و فیث در واقع نام خود را روى سندى گذاشته اند که درسال ۱۹۹۶ براى نخست وزیر وقت اسراییل بنیامین نتانیاهو توصیه کرده بودند؛ سندى که نام آن «طلوع پاکیزه، یک استراتژى جدید براى امنیت کشور» نام گرفت.
پرل و فیث در آن سند به نتانیاهو توصیه کرده بودند که بازسازى صهیونیسم مستلزم کنار گذاشتن اصل زمین در برابر صلح، یعنى بازنگرى در توافقنامه هاى اسلو است. در گام بعدى، صدام باید در عراق سرنگون شود که در اثر آن دموکراسى در عراق تثبیت مى شود و این امر به سایر همسایگان عرب اسراییل نیز سرایت خواهد کرد. پرل و فیث این توصیه ها را در سال ۱۹۹۶ یعنى ۷ سال قبل از حمله یک جانبه بوش براى تغییر رژیم عراق تجویز کرده بودند.
نمود آشکار شکاف میان نخبگان سیاست خارجى امریکا را مى توان در کناره گیرى رییس سیا و استعفاى پى درپى مقام هاى آن مشاهده کرد.
بحران سیاست خارجى در مقابل چین
در چنین وضعیتى، دیدار اخیر جرج بوش از چین نیز یکى دیگر از بحران هایى است که سیاست خارجى امریکا به تازگى آن را تجربه کرده است. بوش متهم شده که به درخواست نومحافظه کاران ضد چینى، عمداً براى توهین هوجینتائو در کاخ سفید تحریک شده است.
بوش در یک کنفرانس مطبوعاتى نمایشى در کاخ سفید به یک روزنامه نگار تایوانى عمداً اجازه داد به مدت بیش از ۳ دقیقه وضعیت حقوق بشر در چین را به باد انتقاد بگیرد و هیچ تلاشى براى ساکت کردن این روزنامه نگار نکرد.
پرده دوم نمایش، بازى با سرود ملى چین بود که با سرود ملى مشترک چین و تایوان آغاز شد. این حادثه براى کاخ سفیدى که کارکشته اجراى تشریفات دیپلماتیک است، یک حادثه غیرعمدى نبود، بلکه فقط براى توهین به رهبرى چین طراحى شده بود.
اما واقعیت چیز دیگرى است؛ مشکل اینجاست که اقتصاد امریکا طى چند سال گذشته به شدت به واردات و دارایى هاى خزانه دارى چین وابسته شده است. امروز چین بزرگترین دارنده ذخایر دلار به شکل اوراق خزانه دارى با ارزشى بالغ بر ۸۲۵ میلیارد دلار است. همین که پکن تصمیم بگیرد تا تعهدات خود به بازار امریکا را رها کند، این تصمیم باعث افت شدید دلار و سقوط ۷ تریلیون دلارى بازار دارایى هاى واقعى امریکا خواهد شد، موجى که باعث ورشکستگى بانک هاى امریکایى شده و بیکارى سرسام آورى در پى خواهد داشت.
هوجین تائو وقت خود را در پکن صرف شنیدن دشنام هاى جرج بوش نکرد. او بلافاصله راهى عربستان شد و در آنجا یک سرى توافقنامه هاى تجارى، دفاعى و امنیتى امضا کرد.
توافقنامه هایى که رییس جمهور چین با پادشاهى عربستان امضا کرد، سیلى کوچکى به صورت امریکا نبود. «هو» با شرکت صنایع پایه سعودى (SABIC) یک قرارداد ۲/۵ میلیارد دلارى براى ساخت یک پروژه پالایشگاهى و پتروشیمى در شمال شرق چین امضا کرد.
«هو» در عربستان راهى مراکش، نیجریه و کنیا، یعنى ۳ کشورى شد که همگى جزو حوزه منافع امریکا محسوب مى شوند. در حالى که رامسفلد دو ماه پیش براى بستن یک قرارداد تسلیحاتى با مراکش، راهى این کشور شده بود، این بار رییس جمهور چین در این کشور پیشنهاد تامین مالى استخراج انرژى در آنجا را مطرح کرد.
سازمان شانگهاى و حوادث ایران
تحولات سازمان همکارى هاى شانگهاى (SCO) و ایران، بیانگر تغییرات بنیادینى در وضعیت ژئوپلیتیک امریکا است. سازمان شانگهاى در ۱۵ ژوئن ۲۰۰۱ توسط روسیه، چین و چهار کشور آسیاى مرکزى ایجاد شد.
با این حال امروز سازمان شانگهاى به عنوان عامل متوازن کننده هژمونى یکجانبه گرایى ایالات متحده در جهان محسوب مى شود. ایران دعوت شده که در نشست بعدى سازمان شانگهاى به عضویت دایمى این سازمان درآید. این تحول در حالى در حال وقوع است که ماه گذشته سفیر چین در تهران از آماده شدن یک قرارداد گازى بین تهران و پکن براى امضا خبر داد. این قرارداد که گفته مى شود ارزشى بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار دارد، شامل توسعه حوزه گازى بزرگ یادآوران در ایران است و شرکت چینى Sinopec با ایران به توافق رسیده که طى ۲۵ سال آینده ۲۵۰ میلیون تن گاز مایع از ایران خریدارى کند. با این اوصاف، این که چین در شوراى امنیت از امریکا در مقابل ایران حمایت نمى کند، چندان عجیب و غریب نیست. این نیز یکى دیگر از ناکامى هاى اصلى ایالات متحده محسوب مى شود.
از طرف دیگر و در حالى که امریکا از هند به عنوان عامل متوازن کننده قدرت چین در شرق آسیا استفاده مى کند، سازمان شانگهاى از دهلى نو به همراه پاکستان و مغولستان دعوت کرده تا در نشست آینده، به این سازمان ملحق شوند. به این ترتیب شانگهاى از لحاظ توازن ژئوپلیتیک در حال دستیابى به وزن جدیدى است. جالب آن که چندى قبل منوچهر محمدى معاون وزیر خارجه ایران به خبرگزارى روسى ایتارتاس گفته بود که عضویت ایران در شانگهاى مى تواند جهان را آرام تر کند. او همچنین از ایجاد یک «محور گازى - نفتى روسى - ایرانى» خبر داده بود که در آن دو تولیدکننده بزرگ انرژى همکارى مشترک با هم خواهند داشت.
آسیاى مرکزى: واکنش سرد به حضور امریکا
پذیرش ایران در سازمان شانگهاى گزینه هاى جدیدى را به روى ایران و منطقه خواهد گشود. ایران اکنون با دستیابى به عضویت شانگهاى قادر خواهد بود در پروژه هاى این سازمان مشارکت کند. این بدان معناست که به تکنولوژى، سرمایه گذارى، تجارت و توسعه زیربناهاى مورد نیاز خود دست خواهد یافت. عضویت ایران همچنین اثرات مهمى بر امنیت انرژى در سطح جهانى خواهد داشت.
گفته مى شود که سازمان شانگهاى یک گروه از کارشناسان خود را مسوول تدوین استراتژى انرژى آسیایى مشترک، بررسى پروژه هاى ساخت لوله مشترک، استخراج نفت و فعالیت هایى از این دست براى بحث در نشست ماه ژوئن نموده است این به لحاظ جهانى تحول کوچکى محسوب نمى شود.
مجموع این تحولات باعث شد تا دولت امریکا سال گذشته میلادى تلاش کند که در شانگهاى به عنوان عضو ناظر پذیرفته شود، ولى نتوانست.
واکنش منفى کشورهاى عضو شانگهاى به همراه درخواست این سازمان براى کاهش حضور نظامى امریکا در آسیاى مرکزى همکارى عمیق تر چین و روسیه و تحولاتى از این دست باعث شکل گیرى نوعى نگرش سیاسى در واشنگتن شده است.
کاندولیزا رایس وزیر خارجه امریکا پس از سفر اکتبر سال پیش خود به آسیاى مرکزى خواستار سازماندهى دوباره «اداره آسیاى جنوبى» در وزارت خارجه امریکا شد که کشورهاى آسیاى مرکزى را نیز دربرمى گیرد. او همچنین خواستار پیگیرى دوباره طرح «آسیاى مرکزى بزرگ» شد. ایالات متحده در پى آن است که دولتهاى آسیاى مرکزى را از روسیه و چین جدا کند و در همین راستا حامد کرزاى به طرح هاى سازمان شانگهاى درباره کشورش پاسخ مثبت نداد. با این حال تلاش هاى امریکا براى دستیابى به مشارکت قزاقستان، ازبکستان و تاجیکستان، با موفقیت همراه نبوده است.
روسیه و چین طى دوازده ماه گذشته تلاش کرده اند تا مهره هاى شطرنج ژئوپلیتیک اورآسیا را برخلاف منافع استراتژیک امریکا هدایت کنند و طى این مدت ایالات متحده به طور فزاینده در این منطقه منزوى شده است.
این تحول به طور بالقوه بزرگترین شکست استراتژیک ایالات متحده در بازى قدرت بعد از جنگ جهانى دوم محسوب مى شود. این تحولات همچنین پیش زمینه اى براى ظهور دوباره جناح رئالیست ها در سیاست خارجى امریکاست، همان جناح هایى که در ابتداى این مقاله نیز به آن ها اشاره شد منبع آسیا تایمز