ترجمه: على قنادى
چارلز کوپچان، کارشناس شوراى روابط خارجى امریکا در حوزه مسایل اروپا به تازگى در گفت و گویى ناآرامى هاى اخیر فرانسه و مفاهیم ویژه آن براى اروپا را بررسى کرده است. او به صراحت معتقد است که راهپیمایى هاى چند هفته گذشته که در مخالفت با تغییر قانون کار برگزار شد، بخشى از یک بحران سیاسى گسترده تر در اروپاست. این گفت و گو از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد.
* ممکن است توضیح دهید چرا دانشجویان اتحادیه هاى کارگرى فرانسه این قدر با قانونى شدن اخراج کارگران زیر ۲۶ سالى که کمتر از دو سال سابقه دارند مخالفت کردند؟
** به نظر من این بحران سه لایه متفاوت دارد؛ یک موضوع ماهیت خود این قانون و میزان ناامنى است که دانشجویان به خاطر چشم انداز شغل خودشان احساس مى کنند. آن ها نگران این هستند که تایید این قانون، دستیابى آن ها به یک شغل باثبات را سخت تر کند. به خاطر همین دانشجویان با این ایده که قبل از قراردادهاى بلندمدت کارى، باید دوره کارى آزمایشى کوتاه مدت را پشت سر بگذارند، مخالفند. آن ها مى گویند که اوضاع به قدر کافى وخیم هست. بى کارى در سطح ملى حدود ۱۰ درصد، در بین جوانان ۲۰ درصد و در بین جوامع اقلیت تا ۴۰ و ۵۰ درصد مى رسد. دانشجویان مى گویند که این قانون از این که وضع را بهتر کند، آن را خراب مى کند.
لایه دوم بحران مربوط به ادامه موج نخبه ستیزى است که در فرانسه به راه افتاده است. این موج به خوبى در راى منفى فرانسوى ها به قانون اساسى اروپا بروز پیدا کرد. از برخى جهات، موج نخبه ستیزى نوعى شکاف بین دولت متمرکز و به شدت قدرتمند فرانسه و جامعه اى است که سابقه بلند بالایى از ماجراجویى علیه دولت دارد.
در حال حاضر دووپلین، شیراک، سارکوزى و سایر دولتى ها به مثابه افرادى نگریسته مى شوند که خیلى از زندگى و نیازهاى روزمره مردم فرانسه دور افتاده اند و ناآرامى هاى اخیر نوعى طغیان علیه نخبه گرایى است که دولتى ها نماد آن هستند. دانشجویان، اتحادیه هاى کارگرى و خیلى از مردم معمولى احساس مى کنند دوویلپن در مورد قانون کار با اتحادیه ها و حتى پارلمان فرانسه مشورت نکرده و فقط سعى مى کند لایحه مورد نظرش را پیش ببرد و تصویب کند.
* آیا چشم اندازى جهانى هم براى بحران فرانسه قابل تصور ا ست؟
** بله. این درست همان لایه سومى است که در سطح کلان شواهدى از آن را ملاحظه مى کنیم. دولت رفاه سنتى و پدر سالار اروپا اکنون در مقابل فشارهاى جهانى شدن قرار گرفته است. این رویارویى هرچند در فرانسه، آلمان و ایتالیا به اشکال مختلف در حال وقوع است، ولى سبب تنش هاى بزرگ اجتماعى و سیاسى شده که نتیجه انعطاف ناپذیرى اقتصادهاى اروپاى سنتى است. این رویارویى در هر یک از سه کشورى که نام بردم، به اشکال مختلف خود را بروز مى دهد. در مورد فرانسه مشکل، وجود شکاف بین جامعه و دولت است. در آلمان، دولت از برخى جهات خود را خیلى انعطاف پذیرتر نشان داده و قدرت خیلى تمرکز زدایى شده است، به طورى که ما نمى توانیم این حد از تمرکز زدایى را در فرانسه مشاهده کنیم. البته آلمان کشورى است که به شدت مبتنى بر تعهدات عمومى دولت است و به خاطر همین انجام کارهایى که تبعات سیاسى خسارت بارى به دنبال دارد، خیلى مشکل است. وضع ایتالیا از برخى جهات متفاوت است. ایتالیا کشورى است که براساس نزاع هاى سیاسى پیشرفت کرده و هیچ اجماع مبتنى بر توافق عمومى وجود ندارد. سیستم سیاسى اروپا از هم گسیخته است و باعث پیدایش بیمارى اى شده که هر گونه نیاز به اصلاحات [اقتصادى] را پس مى زند. ناآرامى هاى فرانسه یکى از نشانه هاى یک تلاش جمعى فراگیرترى است که مى خواهد اقتصادهاى ناسازگار اروپایى را به بازار جهانى پیوند بزند.
* مهمترین کسانى که از قانون کار فرانسه لطمه مى بینند، کسانى غیر از دانشجویان هستند، ولى این دانشجویان بودند که ناآرامى ها را شروع کردند و این کمى عجیب به نظر مى رسد. در واقع، کسانى که فاقد شغل هستند، کسانى هستند که در حومه هاى شهر زندگى مى کنند و یا مهاجرند، نه فارغ التحصیلان دانشگاه سوربون، این تناقض چطور قابل توجیه است؟
** از برخى جهات، قانون جدید کار بیشتر به افراد حومه هاى شهرها، مهاجرین، مهاجرین نسل سومى که از شمال آفریقا مهاجرت کرده اند و سایر گروه هاى مسلمان صدمه مى زند. این قانون، کار کمپانى ها براى به کار گرفتن این دسته از افراد را آسان تر مى کند، چون این کمپانى ها دیگر این را نخواهند داشت که باید آن ها را به صورت مادام العمر به کار بگیرند. از این نقطه نظر دولت فرانسه کار درستى انجام داده است. کارى که دوپلین انجام داد، از این نظر که بحث بى کارى در میان جامعه مهاجرین را تا حدى حل و همچنین اقتصاد فرانسه را رقابتى ترمى کند، کار درستى بود. افرادى که از میان طبقه هاى حاشیه نشین شهرى به روند مخالفت ها پیوستند، فقط از برخى جنبه هاى افزایش ناآرامى ها سود مى بردند، ولى واقعیت این بود که این قانون بیشتر به نفع آنان بود تا به ضررشان. شما مساله دانشگاه سوربون را پیش کشیدید، که البته در این باره باید نسبى صحبت کرد. اگر منظور شما از سوربون افرد خاصى است که در دانشکده هاى نخبه گرایى مثل Ecole Nationoled Adminitrotin یا Scrence Po تحصیل مى کنند، سابقه این افراد مشخص و ویژه است و این افراد نماینده کل دانشجویان سوربون نیستند. دانشگاه سوربون سابقه اجتماعى، اقتصادى چند پاره اى دارد. هر چند این دانشگاه یکى از بهترین دانشگاه هاى فرانسه است، ولى فارغ التحصیلان این دانشگاه لزوماً، از آینده شغلى شان مطمئن نیستند. به نظر من، آن ها به همین خاطر در روند اعتراضات شرکت کردند.
* آیا قانون کار فرانسه واقعاً محدود کننده است؟ به عبارت دیگر اگر شما یک خرده کارفرما باشید که یک کارخانه کوچک را با ۳۰ کارگر اداره مى کنید، آیا واقعاً باید با افرادى که آن ها را به استخدام گرفته اید، قرارداد رسمى داشته باشید؟
** در کل، این قانون تا حدى (براى کارفرما) محدودیت زا است. براى کارفرما خیلى سخت است کارگران را با هر سابقه اى که مشغول به کار باشند از کار اخراج کند. مزایایى که اشتغال در کشورهایى مثل فرانسه و آلمان دارد، واقعاً قابل ملاحظه است. بنابراین، هزینه هاى غیر مستمرى (غیراز دستمزد کارگران) یعنى چیزهایى مثل حقوق بازنشستگى، مزایاى از دست دادن شغل و بهداشت خیلى بالاست. بنابراین، نه تنها رها شدن از دست کارگر براى یک کارفرما خیلى سخت است، بلکه کارفرما مجبور است مبالغ بسیار بالایى علاوه بر دستمزد کارگران نیز به آن ها بدهد.
* این مزایا را کمپانى ها پرداخت مى کنند یا دولت؟ به طور مثال، حق بازنشستگى کارگران را دولت مى پردازد یا کمپانى (کارفرما)؟
** کمپانى هم در پرداخت این مزایا شریک است، بنابراین نوعى سیستم مختلط وجود دارد. البته بحث هایى مطرح است که سهم مشارکت کمپانى ها در پرداخت این مزایا کاهش پیدا کند. به طور ویژه این بحث بیشتر در آلمان مطرح است که البته فرانسوى ها هم در سطح خیلى پایین تر آن را دنبال مى کنند. نتیجه نهایى که از طرح این بحث ها دنبال مى شود این است که کار کمپانى ها براى به کار گرفتن کارگران ساده تر شود. فرانسوى ها سعى مى کنند این کار را از طریق تبدیل قراردادهاى دایمى انجام دهند و آلمانى ها تلاش دارند این هدف را از طریق کاهش مزایاى غیر مستمرى عملى کنند.
* شما ضمن بحث، به آلمان و ایتالیا اشاره کردید. آیا کشورهاى دیگرى هم در اروپاى مرکزى وجود دارند که با چنین مشکلى دست به گریبان باشند؟
** بله. مى خواهم بگویم چیزى را که ما اکنون در اروپا شاهد آن هستیم، یعنى ناآرامى هاى فرانسه، راى منفى به قانون اساسى اروپا، تلاش کشورها براى حمایت از صنایع ملى شان در مقابل کمپانى هاى غیر اروپایى همگى اشکال آزار دهنده اى از ملى شدن زندگى سیاسى و اقتصادى در اروپا است. این حوادث به شکلى در حال اتفاق افتادن است که به نظر مى رسد اروپا در حال رویارویى با بزرگ ترین بحران سیاسى پیش روى خود از جنگ جهانى دوم به این سو است که نتیجه نوعى ملى گرایى جدید است. این بحران نتیجه احساس سرخوردگى، ناهمگونى جمعیتى و از دست رفتن هویتى است که در اثر جهانى شدن در اروپا پدید آمده است، اروپایى که با بیش از ۲۵ میلیون جمعیت اضافه (اکثراً مهاجرین مسلمان) بیش از پیش ناهمگونى را درخود احساس مى کند؛ در حال حاضر نوعى پوپولیسم در اروپا پدید آمده که احتمالاً در بعضى موارد نیز در مورد وسعت آن اغراق مى شود، ولى به هر حال بخشى از آن را مشاهده مى کنیم.
به نظر من، این موضوع براى آن هایى که آرزوى تداوم ادغام و همگونى اروپا را در سر مى پرورند، یک چالش جدى محسوب مى شود. البته حدس و احساس من این است که در هر صورت اروپا راه خود را ادامه خواهد داد. با این حال باید اذعان کنم به عنوان ناظرى که مسایل اروپا را دنبال کرده، باید بگویم که بیش از هر زمان دیگرى در طول زندگى ام، براى اروپا نگران هستم.
* منظورتان مفهوم کلى اتحادیه اروپاست؟
** همین طور است. منظور من طرح ادغام سیاسى و اقتصادى اروپا، تلاش براى کاهش رنگ هاى مرزهاى ملى، کوشش براى ایجاد یک هویت پان اروپایى و چیزهایى از این قبیل است. پیشرفت همه این مفاهیم امروز مورد سوال قرارگرفته است.
منبع:cfr.org