گسل های جدید در امریکا
جنبش موسوم به تسخیر وال استریت در سال 2011 و اعتراضات نژادی گاه و بی گاه از جمله نارامی ها و اعتراضات در شهر فرگوسن ایالت میسوری نشان داد که «شکاف اقتصادی-اجتماعی » و « شکاف نژادی» به طور بالقوه می تواند به عاملی بی ثبات کننده در جامعه امریکا تبدیل شود. هر چند اعتراضات اجتماعی در امریکا همواره وجود داشته، ولی روند فزاینده شکاف های اجتماعی-نژادی سال های اخیر، به خصوص در سایه افزایش گرایش های انزوا گرایانه در جامعه و سیاست خارجی امریکا، می تواند به روند های بی ثبات ساز دامن بزند. بررسی های مراکز مطالعاتی آمریکا نشان می گویند که جامعه آمریکا به طور سنتی حول گسل، یعنی شکاف سیاه-سفید، شکاف مهاجر-بومی دچار بوده است.جدید ترین منبع عمده شکاف در جامعه آمریکا که می تواند در کنار دو شکاف دیگر، به عامل بی ثبات ساز تبدیل شود، تشدید شکاف بین ثروتمندان و فقرا است. بررسی های انجام شده می گویند که شکاف در آمدی در امریکا از دهه 1970 تا کنون به طور مستمر افزایش پیدا کرده است.آمار و ارقام موسسات مطالعاتی و نهادهای دولتی آمریکا در این باره بی شمار است ولی شاید ارزیابی دیویود کی جانسون،روزنامه نگار و برنده جایزه پولیتزر از تحلیل داده های مالیاتی آمریکا ، این شکاف را به طور ملموس تری منعکس کند. بر اساس تحلیل آماری که او انجام داده، در حالی که درآمد 90 درصد آمریکایی ها طی سال های 1966 تا 2011، فقط 59 دلار افزایش پیدا کرده، در آمد 10 درصد ثروتمند آمریکا طی همین مدت، 116.071 دلار زیادتر شده است. همچنین تحلیل آماری امانوئل سائز استاد اقتصاد دانشگاه برکلی که سال ها روی نابرابری درآمدی در امریکا مطالعه کرده، نشان می دهد که شکاف درآمدی بین یک درصد بالای جامعه امریکا با 90 درصد پایین، در سال 2007 به بالاترین سطح خود تاریخ آمریکا رسیده است. شکاف درآمدی وقتی در متن گسل نژادی تحلیل شود، احتمال تشدید تنش های اجتماعی را تشدید می کند. مطالعات موسسه شهری آمریکا نشان می دهد که بین سال های 1983 تا 2010، ثروت متوسط خانوارهای سفید پوست، حدود 6 برابر سیاه پوستان و اسپانیایی تبارها بوده و هرچه که متوسط ثروت هر دو گروه افزایش پیدا می کند، این شکاف بر حسب دلار در حال بیشتر شدن است.
تداوم و تشدید این شکاف ها، طی سال های اخیر، نگرانی در مورد کشمکش های طبقاتی- نژادی در داخل امریکا را بیشتر کرده است. بر اساس نظر سنجی موسسه پیو(PEW ) در ژانویه 2012، تصور کشمکش طبقاتی بین سفیدپوستان، طبقه متوسط و رای دهنگان مستقل به شدت زیاد شده و به مهم ترین عامل تنش در جامعه امریکا تبدیل شده است. بررسی پیو تقریبا چندماه بعد از اعتراضات معروف به جنبش تسخیر وال استریت انجام شده است. بر اساس این بررسی در حالی که در سال 2009 حدود 47 درصد امریکایی ها این تصور را داشته اند که کشمکش طبقاتی بسیار نیرمند یا دستکم نیرومند در بین ثروتمندان و فقرا وجود دارد، در سال 2012، این تصور بین 66 درصد امریکایی ها شایع شده است. این بررسی نشان می دهد که تصور افکار عمومی امریکا این است که شکاف در داخل جامعه امریکا بین فقیر و ثروتمند، به حد دو شکاف بالقوه دیگر، یعنی شکاف مهاجر-بومی و شکاف سیاه- سفید رسیده است.این وضع به خصوص از این جهت اهمیت دارد که برخی کارشناسان اجتماعی در امریکا می گویند که اگر وضع شکاف به همین منوال ادامه پیدا کند، ممکن است منجر به تغییر وضعیت (Game Change ) در داخل جامعه امریکا شود. تام اسمیت که بررسی موسسه پیو در سال 2012 را انجام داده، می گوید که مسال طبقاتی به طور سنتی در امریکا وجود داشته ولی این را هم گوشزد می کند:« آمریکایی ها همیشه پذیرفته اند که راکفلر ها ولانچ باکت ها (طبقه کارگر) وجود دارند، ولی آنها معتقد هستند که این وضع یک طبقاتی دایمی نیست، بلکه وضعیتی قابل تغییر است. چیزی که به طور واقعی وضع را تغییر می دهد (Game Changer ) این است که آنها از این (تغییر وضع) ناامید شوند.»
در کنار چالش های داخلی، امریکا نیز مانند اروپا تحت تاثیر ناآرامی های موجود در زیر سیستم های مانند خاورمیانه و آفریقا قرار دارد. طی ماه های اخیر، گزارش های مختلفی درباره پیوستن اتباع آمریکایی به افراط گرایان در سوریه و عراق منتشر شده است. برای امریکا نیز مانند اروپا، بازگشت افراط گران یک چالش جدی است. در مارس 2014 رسانه های امریکایی تصاویر یک تبعه آمریکایی معروف به «ابومحمد الامریکی» را منتشر کردند که در بین فرماندهان گروه تروریستی داعش در سوریه دیده شده بود.در جولای 2014، متیو اوسلن، رییس مرکز ضدتروریسم ملی آمریکا در یک نشست امنیتی در اسپن هشدار داد که کادرهای جنگجویان خارجی که علیه حکومت سوریه می جنگند به حداقل 12 هزار نفر رسیده که از این بین، دستکم 1000 نفر اروپایی و 100 نفر امریکایی هستند. او هشدار داد که این اتباع امریکایی ممکن است تروریسم را وارد خاک آمریکا کنند. در اگوست 2012، تصاویری از کشته شدن یک تبعه امریکایی دیگر در سوریه منتشر شد و سر انجام روز 20 سپتامبر 2014، تیم بیشاپ، نماینده دمکرات نیویورک زنگ های خطر را به طور جدید تری به صدا در آورد و گفت که حدود 40 نفر از شهروندان امریکایی که در کنار داعش مشغول جنگ بوده اند، به خاک آمریکا برگشته اند. منابع آمریکایی همچنین طی هفته های اول سپتامبر 2014، هشدار دادند که رهبری امریکا در ائتلاف بین المللی علیه داعش ممکن است برخی شهروندان آمریکایی را که با این گروه احساس قرابت دارند، به اقدامات تروریستی منفرد در داخل خاک آمریکا تشویق کند.
جمع بندی
حملات تروریستی به برج های دوقلو درآمریکا و بی ثباتی های بعد از آن، نشان داد که تصورات خوشبیانه دهه 1990 در مورد اینکه دستور کارهای توسعه ای لزوما صلح و ثبات را در جهان تقویت نمی کند. گسترش اعتراضات سیاسی در خارمیانه 2011، این فرض را بیتشر تقویت کرد. به نظر می رسد، بر خلاف این فرضیه دهه نودی که ایجاد صلح نباید به عنوان یک فعالیت جداگانه و فنی پنداشته شود بلکه صلح را باید در داخل برنامه های توسعه ای و انسانی دنبال کرد، لازم است موازی با برنامه های توسعه ای مانند «اهداف توسعه هزاره (MDGs )»، ایجاد صلح و ثبات، به عنوان یک فعالیت حرفه ای و فنی در دستور کار قرار گیرد. این موضوع به خصوص با توجه به در دستور کار بودن «دستور کار بعد از 2015» باید مد نظر قرار بگیرد.
نکته مهم تر اینکه، این فرضیه که نیروهای جهانی شدن با از کم رنگ کردن مرزهای رسمی و کاهش تمایلات ملی گرایانه، منجر به کاهش مناقشات می شود، اکنون به طور جدی خدشه پذیر به نظر می رسد. امانوئل کانت می گفت که به هم پیوستگی اقتصادی بین دولت ها می تواند به صلح بلند مدت در سیاست بین المل بیانجامد. این فرض، طی دهه 1990، پایه نظریه های جهانی شدن، ادغام اقتصادی و نظریه های موسوم به دهکده جهانی در سایه ارتباطات شد. دستکم تحولات بعد از 2011 در خاورمیانه، این فرضیه را هم خدشه دار کرده است. نیروهای جهانی شدن موازی با در هم شکستن مرزهای ملی، موضوعات هویتی را را در سطوح فرو ملی برجسته تر کرده اند. نیروهای جهانی شدن، پذیرش برخی مفاهیم جهان شمول بیشتر کرده ولی در روندی متضاد، از عراق و سوریه تا اوکراین و از اسکاتلند و آفریقا تا چین، هویت های ملی را با تشدید گرایش های بومی به چالش کشیده است. ارتباطات، اینترنت، شبکه های اجتماعی و ... جهان را به دهکده ای کوچک تبدیل کرده ولی زمینه ابراز هویت های فروملی را هم افزایش داده است. ویژگی مشترک همه تحولات در عراق، سوریه، یمن، اوکراین، اسکاتلد )(بریتانیا) و کاتلونیا (اسپانیا) شکننده تر شدن دولت های ملی و افزایش احتمال شکل گیری هویت ها و بازیگران جدید فروملی است که احساس می کنند منافعشان به این طریق بیشتر و بهتر تامین می شود.گزارشی که شرکت Maplecroft بریتانیا در دسامبر 20013 درباره «ارزیابی خطرات» در سطح جهانی منتشر کرده می گوید که تشدید سطح کشمکش ها، تروریسم، سرنگونی رژیم ها در خاورمیانه و شمال آفریقا و همچنین خشونت های سیاسی در شرق آفریقا، در حال افزایش دادن بی ثباتی سیاسی در سطح جهانی است. این گزراش می گوید که از سال 2010 به بعدف از هر 10 کشور، یک کشور شاهد افزایش سطح ریسک سیاسی کوتاه مدت بوده است. این گزراش پیش بینی کرده که احتمالا ناآرامی های اجتماعی در کشورهایی مانند بنگلادش، بلاروس، چین، قزاقستان، عربستان و ویتنام هم بی ثباتی سیاسی ایجاد کنند.
نکته جدی و مهم دیگر اینکه، دستکم وجه نسبتا غالب بسیاری از بی ثباتی های سال های اخیر، به عکس العمل نیروهایی بر می گردد که طی دو دهه گذشته، نیروهای جهانی شدن آنها را به انزوا کشیده اند یا اینکه منافع شان در روند جهانی شدن تامین نشده است. به عبارت دیگر، نیروهای جهانی شدن با تلاش برای نابودی، به انزوا کشیدن یا در بهترین حالت تلاش برای ادغام بخش بزرگی از نیروهای جهان بعد زا جنگ سرد، به افزایش ناخواسته تنش ها منجر شده اند. جریان افراط گرایی مذهبی در خاورمیانه، نمونه آشکار چنین روندی است، جایی که آمریکا طی یک دهه تلاش کرد تروریسم را ریشه کن کند ولی نسل جدیدی از افراط گرایان از دل تحولات بیرون زدند. در اروپا، کو.شش ها برای ادغام جامعه بزرگ مهاجرین، نه تنها موفقیت آمیز نبوده، بلکه خطر بی ثباتی را گسترش داده است. موازی با این، تشدید شکاف جنوب و شمال اروپا، نیز حاصل برتری نیروهای جهانی شدن در داخل اتحادیه بوده است، روندی که به بحران اقتصادی 2008 و اعتراضات در کشورهایی مانند یونان و اسپانیا منجر شد. حتی در جامعه ای مانند امریکا، کاهش سطح شکاف در زمینه هایی مانند تحصیل و فرصت های شغلی، به کاهش تنش ها اجتماعی کمک زیادی نکرده و تنش ها حول موضوعات جدید تری مانند شکاف ثروتمندان و فقرا و ناتوان شدن طبقه متوسط، فعال شده اند.